سرکوب زنان توسط پلیس‌های زن!

 

سارا نیکو - مرداد 85

 

 

 

تجمع اعتراضی زنان در 22 خرداد امسال در تهران مثل هر حرکت مبارزاتی دیگری نیاز به بررسی همه جانبه دارد که اگر هدف یادگیری و تجربه اندوزی برای مبارزات بعدی باشد می تواند به همبستگی بیشتر و پیشبرد و تاثیرگذاری در سطح جنبش زنان کمک کند و شاید با برخوردهای واقعی و اصولی به آنچه اتفاق افتاد بتوان صفوف مبارزاتی زنان جامعه را در راه مبارزه برای احقاق حقوق پایمال شده خویش مستحکم تر کرد. نکات بسیاری در پیرامون این حرکت و نظرات مطرح شده در باره آن وجود دارد که پرداختن به تمام این نکات در یک مقاله امکان پذیر نیست، به امید آنکه بشود در آینده در سلسله بحث هایی به آنها پرداخت.

 

نکته تعجب آوری که در گزارشات اولیه دست اندرکاران حرکت 22 خرداد و فعالین دیگری که در طول این چند هفته در مورد این تجمع قلم زدند به چشم می خورد، شگفتی و ناباوری اینان از حضور چشم گیر زنان پلیس می باشد که خشن تر از مردان پلیس با باتوم و اسپره های فلفلی به زنان حمله می کردند و زنان دستگیر شده را زمین کشان به سوی ماشین های از قبل آماده شده می بردند. به طور کلی برخورد آنها به هجوم و نقشی که پلیس های زن در سرکوب زنان در تجمع میدان تیر اعمال کردند، قابل بحث است. مثلاً در گزارشی در رابطه با تجمع 22 خرداد می خوانیم که "ماموران زن بيشتر از همکاران مرد خود به تجمع کنندگان توهين مي کردند. آنان فاطمه زهرا گويان سوگند مي خوردند که: به خون شهدا شما را لگد کوب مي کنيم. زنان بسياری نيز که به عنوان رهگذر از اين مسير مي گذشتند انگشت به دهان، بگير و ببندها را نگاه مي کردند".

 

سوالی که با دیدن برخوردهای "ناباورانه" در ذهن به وجود می آید این است که آیا حافظه ها اینقدر کم شده اند؟  آیا به همین زودی سرکوبی که گشت خواهران زینب برای وادار کردن زنان برای قبول حجاب اجباری در جامعه به وجود آوردند را یادمان رفته؟ آیا زنانی را که تحت نظارت مستقیم سپاه پاسداران، تیغ و سنباده بر لبان عابرین زن می کشیدند را از یاد برده ایم؟ همان سپاهی که آقای گنجی یکی از اعضای موثر آن بود و خود علیرغم این که امروز داعیه دفاع از حقوق زنان را می کند، به عنوان یک حزب اللهی در کنار "خواهران" هم کیش خود، در خیابان ولی عصر پونز بر سر زنان می کوبید تا حجابشان را محکمتر کنند! به راستی، چه کسانی جز همین زنان مزدور در هر کوچه و خیابانی با انجام وظائف دینی خود امر به معروف و نهی از منکر می کردند؟ آیا یادمان رفته گشت هایی از نوع همین زنان را که سر هر چهار راه، زنان دیگر را به عناوین و اشکال مختلف مورد اذیت و آزارهای نفرت انگیز خود قرار می دادند؟

 

در 22 خرداد در میدان 7 تیر ماشین هایی را دیدیم که برای دستگیری زنان و مردان مبارز آماده بودند. اما آیا از یاد برده ایم که چندین سال در خیابانها زنان را در ملاء عام، جلوی چشم خانواده شان به بهانه بدحجابی بزور سوار همین ماشین ها می کردند تا به کمیته محلی ببرند تا با زهر چشم گرفتن از آنان سلطه شوم استبداد خودشان را بر آنان غالب کنند؟ آیا جنایاتی را که بازجويان و نگهبانان زن رژیم در زندانهای مخوف جمهموری اسلامی در سالهای 60 بر زندانیان سیاسی زن اعمال کردند را نمی دانیم؟ مگر عاملین اجرایی این جنایات کسانی جز زنان مزدوری بودند که هم چون هر مرد مزدوری خود را برای خدمت به حفظ منافع رژیم فروخته بودند؟ آیا نقش زنان رژیم در سرکوب و تثبیت شرایط ترور و اختناق در جامعه ما کمتر از مردان بوده؟ پس چرا باید از قساوت زنان مزدور پلیس تعجب کنیم و با ناباوری به آن بنگریم؟ تازه مگر تصاویری را که از زندانهای ابوغریب بیرون آمده را ندیدیم؟ تصویر سرباز زن آمریکایی که با لبخند و بالا بردن انگشت شست خود در پشت عده ای از مردان لخت عراقی با افتخار ایستاده است! فراموش نکنیم که از هفت سربازی که به اتهام شکنجه و آزار زندانیان ابوغریب متهم شده بودند 3 نفرشان زن بودند! همچنین مسئولیت اداره زندان ابوغریب را یک ژنرال آمریکایی که زن بود به عهده داشت و بالاترین مقام اطلاعاتی در عراق که مسئولیت مستقیم شرایط برای آزاد شدن زندانیان از زندان ابوغریب را داشت یک زن بود؛ و البته این را هم می دانیم که رئیس همه این ها کسی جز جنایتکار معروف خانم کاندولیزا رایس نمی باشد.

 

در خیلی از نوشته ها این مسئله مکررا به چشم می خورد که انگار صرف زن بودن کافی است تا همه زنان در صف مبارزاتی واحدی قرار بگیرند! انگار اين جنسیت است که تعیین می کند آدمها در چه صفی قرار می گیرند! نظری که بسیار ساده لوحانه معتقد است که زنان ذاتا از مردان رئوف ترند! یعنی در سمت گیری های اجتماعی عامل بیولوژی را تعیین کننده می بیند نه پایگاه طبقاتی افراد را، نه این که این افراد در چه موقعیت اجتماعی قرار داشته و وجودشان در خدمت به حفظ چه نظامی است! این همان نظریه فمنیستی است که جنبش زنان را جنبشی صرفا جنسیتی و مبارزه زنان را فرا طبقاتی می بیند و به نادرستی تصور می کند که صرف زن بودن کافی است تا همه زنان در صف مبارزاتی واحدی قرار بگیرند! همان نظریه ای که مردها را عامل ستمدیدگی زن معرفی می کند و اینطور جلوه می دهد که گویا همه زنها بدون توجه به اینکه متعلق به چه طبقه ای هستند باید در مبارزه برای رفع ستم از زن ها در مقابل مردها صف آرائی کنند. به همین خاطر است که آنها به "سردار طلایی" از فرماندهان نيروی سرکوب جمهوری اسلامی پیام می دهند که "آقای سردار طلایی اگر روزی به این ستم و خشونتی كه بر ما رفته است اذعان كنید، شاید از شما بخواهیم كه اجازه دهید برای نیروهای تحت امرتان (بهخصوص برای ماموران زن) كه ما را مورد ضرب و شتم قرار دادند "كارگاهی آموزشی" دربارهی حقوق زنان برگزار كنیم تا احتمالا آن كسانی كه با چنین خشونتی با ما رفتار كردند لااقل علت اعتراض مدنی ما را بفهمند و بدانند كه خواستههای ما واقعا چیست"!! و نمی خواهند ببینند و یا این حقیقت را لاپوشانی می کنند که یک نیروی سرکوبگر چه از زنان تشکیل شده باشد و چه از مردان، در مقابل خواست های مترقی و عدالت طلبانه  قرار دارد و چه آگاه و چه نا آگاه انجام وظیفه سرکوب به نفع سرمایه داران و دولت آنها را به عهده دارد. چه بسا خود آن زنان پلیس هم قبلاً از اقشار تهی دست جامعه بوده اند که در شرایط  سخت فقر و بیکاری موجود در جامعه تن به خواری داده و به خدمت رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی درآمده اند. با این حال واقعیت این است که آنها حالا دیگر به عنوان پلیس، در مقابل مبارزات مردم و طبقه زحمتکش جامعه قرار گرفته اند. در نتیجه نه زن بودن آنها و نه اینکه به چه دلیل پلیس شده اند تغییری در ماهیت سرکوبگرانه آنها نمی دهد. نهفمنیسم درست در همین نقطه از تقابل بینشی با مارکسیسم است که به انحراف می رود و فراموش می کند که دقیقا این نظام ظالمانه سرمایه داری است که از حفظ ستم جنسیتی بر زنان بیشترین سود را می برد و با گسترش فرهنگ مرد سالاری و ترویج مذهب و سنن عقب مانده هر روز ریشه های این ستم را عمیق تر می کند. آنچه مسلم است این است که مبارزه برای رفع ستم جنسیتی نیز در گرو مبارزه برای براندازی سیستم سرمایه داری جمهوری اسلامی معنا پیدا می کند.

 

حقوقی که در تجمع 22 خرداد در رابطه با زنان در ایران درخواست شده از پایه ای ترین حقوقی است که یک شهروند می تواند داشته باشد. حقوقی که هیچ انسان و نیروی مترقی نمی تواند نسبت به آنها بی تفاوت عمل کند. آیا می شود به عنوان کسی که برای آزادی انسانها مبارزه می کند از خواست های برحق حضانت مساوی پدر و مادر بر کودک، حق شهادت برابر، حقوق برابر در ازدواج، ممنوعیت تعدد زوجات و لغو قراردادهای موقت کار دفاع نکرد؟ تمام این خواست ها تک تک می توانند قابل دفاع باشند و وظیفه هر نیروی انقلابی است که از تمام این خواست های انسانی و دمکراتیک دفاع کند. اما واقعیت این است که در چند سال اخیر، خواست های برحق زنان جا معه ما و انگیزه قویشان برای مبارزه با تبعیضات موجود وسیله ای شده که عده ای از زنان رفرمیست روی این خواسته ها سرمایه گذاری کرده و بخش بزرگی از دختران جوان و فعالین را در ایران به دور برنامه های خود جلب کنند. برنامه اینان آنست که با استفاده از خواسته های برحق زنان سلطه نيروهای راست و رفرمیست و اصلاح طلبان و فراکسیون های مختلف طبقه حاکمه را بر روی جنبش زنان تسهيل کنند. به عبارت دقیق تر زنانی که از طرف رژیم برای برپائی تظاهرات به نوعی از مجوز برخوردار هستند، به عنوان رهبر، جنبش زنان را در خدمت به مقاصد رفرمیستی قربانی می کنند. همین ها هستند که بعد از این همه سال شکست و تجربه، به توهم در میان مردم دست زده و این بار سعی می کنند زنان سرکوبگر پلیس را نه نیروئی در مقابل زنان ستمدیده جامعه بلکه در کنار و در صف آنها جا بزنند.

 

عدم توانایی رژیم در جوابگویی به پایه ای ترین خواست های انسانی جامعه غیرقابل انکار است. رژیم با حمله سرکوبگرانه اش به تجمع زنان در میدان 7 تیر نه فقط قصد به عقب کشاندن و منفعل کردن مبارزات زنان را داشت، بلکه در این میان ترس اصلی رژیم از اين است که کنترل این مبارزات علنی از دست اش خارج شود. ترس از نیروهای مردمی است که در اقصی نقاط ایران پایه های سست حکومتش را به لرزه درآورده اند. ترس رژیم از آن است که مبادا زنان طبقات زحمتکش که امروز بیش از هر زمان دیگری چیزی برای از دست دادن ندارند و زنان آزادیخواه مدافع آنان با استفاده از فضای به اصطلاح قانونی ای که رژیم برای زنان رفرمیست بوجود آورده، تأثیرات انقلابی خود را در جنبش زنان به جای گذاشته و حتی در رأس این مبارزات قرار بگیرند. به همین دلیل این رژیم جنایتکار امروز با افسار گسیختگی در مقابل کوچکترین تجمعی این چنین لشکر کشی می کند تا بتواند به اصطلاح درس عبرتی به دیگر مبارزین بدهد!! این البته نشانه قدرت رژیم نیست بلکه گواهی است از ترس و وحشتش از نفوذ ایده های انقلابی در جنبش زنان و پیوند یافتن آنها با دیگر مبارزات حق طلبانه مردم ایران.

 

امروز خواست سرنگونی این رژیم از دمکراتیک ترین خواست های مردم ایران است و هر کس به هر دلیل و توجیهی مبلغ و مروج این نظر باشد که دستیابی به حقوق برحق زنان و تثبیت آن در جامعه دیکتاتور زده ایران، بدون از بین رفتن سیستم سرمایه داری حاکم و رژیم های مدافع آن امکان پذیر است خاک به چشم توده ها می پاشد. ما باید با تمام قوا، در جهت افشاء قوانین زن‌ستیز و قرون وسطایی جمهوری اسلامی مبارزه کنیم ولی صراحتا باید بگوییم که برای رسیدن به برابری زن و مرد حتی در قانون باید جهت مبارزاتی ما سرنگونی کلیت نظام سرمایه داری و رژيم حافظش جمهوری اسلامی باشد.

 

 

 

بازگشت به صفحه اصلي